به من گفت :
غصه ات باشم یا قصه ات ؟
گفتم غصه ها زود گذرند قصه ها ماندنی ...
قصه ام باش تا برایم بمانی ....
به من می گفت : گل منی .....
راست می گفت ... به اندازه عمر گلی به من عادت کرده بود.....
گفت من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود....
گفتم پس چرا الان زیر پای توست ؟
گفت آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم ....
گفتم: باید" مال" من باشی ....
گفت: "بی سند" یا "با سند" ؟
گفتم : "سند" لازم ندارد دلت که با من باشد همه جوره "مال" منی ...
گفت: چرا بهم خیانت کردی؟
سرمو انداختم پایین .....
ادامه داد..خب بگو چرا؟
مگه من همش با تو نبودم فقط این دوست پسر جدیدم کمی گیر میداد نشد بپیچونمش!
گفت: پشیمانم !
گفتم:چرا؟
گفت: به خاطر خوبی هایی که در حقت نکردم !
گفتم :منم پشیمانم ولی بخاط خوبی هایی که در حقت کردم ....!